ملیساملیسا، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

ابرو کمون

قول قول

خوشگلم قول داده بودم عکسات رو بذارم کم کم این کار رو برات انجام میدم البته تو گالری یه عکس برات ازت گذاشتم درست25 روزه هستی. الهی من فدای اون چشای سیاهت بشم ملیسا نمیدونم چرا وقتی به من نگاه میکنی من دلم میجوشه تو هم وقتی منو نگاه میکنی میخندی و نفس نفس میزنی و تو بغل هر کی هم که باشی خودت رو به من میرسونی ملیسا از خدا میخوام هر خوشی و لبخندی تو دنیاست نسیبت بشه فرشته ی من دوست دارم............
28 مرداد 1393

اولین مسافرت ملیسا

عمه جون از یه ماه پیش قرار بود بریم کلیبر جاهای دیدنی اونجا رو ببینیم اما فرصت برای بابایی پیش نمیومد بالاخره مرداد روز یکشنبه راهی شدیم البته این رو تو پارانتز بگم دختر خوبی بود و شلوغی نمی کردی. تو اونجا رفتیم اول قلعه بابک .که تو هم تو بغل بابا قله رو فتح کردی یعنی کم مونده بود به سر قلعه برسیم که گرسنت شد و گریه میکردی هوا هم که گرم ...
26 مرداد 1393

ملیسا داری بزرگ میشی

ملیسا جان این روز ها خیلی شلوغ شدی اصلا دوست نداری یه جا بشینی وقتی میگم بابایی اومد زود به طرف در نگاه میکنییییییییی. عزیز دلم تازه دست دادن هم بلد شده. نفس عمه نمیدونی چقدر دوست دارم از وقتی به دنیا اومدی شدی گل خونه ووقتی یه روز نبینمت قلبم برات میزنه. عشق عمه دیگه معنی خیلی چیزا رو میدون...
26 مرداد 1393

عشق ابدی وبی همتا

دختری است نازک دل و لطیف مانند گل آری.....گل میتواند مانند گلها باشد خوشبو مانند یاس ویاسمن ظریف مثل بنفشه زیبا مثل نسترن صبور مثل شقایق آزاد مثل رها رها مثل پرنده لبریز مانند باران بی انتها مانند دریا گرانبها مانند صدف نام این دختر چیست؟ نامش است ملیسا
13 مرداد 1393

جیگر عمه

ملیسا من این وبلاگ رو تو 6 ماهگیت تصمیم گرفتم برات بسازم عمه جون اگه از لحظه ای که تو بیمارستان رو تخت تو رودیدم بگم تو کلامم نمی گنجه. عمه جون این وبلاگ رو برای ثبت خاطراتت ساختم تا تموم شیرین کاریات رو توش ثبت کنم عمه جون بهت قول میدم تموم لحظاتت رو توش بیارم درسته که چند ماهی عقب افتادم ولی جبران میکنم بوس بوس بووووووووس.
11 مرداد 1393

بابام .....قویترین فرشته نگهبانم

دختر که باشی میدونی اولین عشق زندگیت پدرته دختر که باشی میدونی محکم ترین پناهگاه دنیا آغوش گرم پدرته دختر که باشی میدونی مردانه ترین دستی که میتونی تو دستت بگیری پدرته ودیگه از هیچ چیزی نترسی دستای گرم ومهربون پدرته هر کجای دنیا هم که باشی چه باشه چه نباشه قویترین فرشته نگهبان پدرته عمه جون وقتی بزرگ بشی متوجه این موضوع خواهی شد.
5 مرداد 1393

صدف دل عمه

اجازه است که عشقت رو تو کوچه ها داد بزنم؟ پشت بوم خونه ها اسمتو فریاد بزنم؟ اجازه هست که هر نفس ترانه بارونت کنم؟ ماه وستاره رو بازم فدای چشمونت کنم؟ اجازه است خنده هات قلبمو از جا بکنه؟ بهت بگم عاشقتم:دوست دارم یه عالمه؟ اجازه است که نگاهاتو تو خاطرم قاب بکنم؟ چشمی که بد خواهمونه به خواب بکنم؟ اجازه فریاد بزنم: تو قلبمی به تا ابد؟ اجازه است دریا بشم: کویر رو پیمونه کنم؟ تو صدف دلم بشی من تو دلت خونه کنم؟ عشقم نفسم عمرم عزیرم عمرم نفسم
3 مرداد 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ابرو کمون می باشد